پنج و یازده دقیقه: نمیدونی، اگه بازم مریض شده باشم، اگه تصادف کنم؟ اگر تصادف کرده باشم، اگه مرده باشم چی؟ تو چیکار کنی؟ تو خیلی ناراحت میشی، خب باید یه کاری کنی، اینطوری که نمیشه، نمیدونی (حرف اول اسمش رو تایپ میکنی ولی به یه اسم دیگه ذخیرهش کردی، دنبالش میگردی) چی بهش بگی؟
پنج و شانزده دقیقه: زنده بودم، خیالت راحت شد.
پنج و هفده دقیقه میگی: کاش بهش زنگ نمیزدم. بلند نمیگی. کسی نمیشنوه، خوبه. یه چیزی ولی باید بلند بگی، نمیدونی چی.
.
(شبها تحملشون سخت شده، شبها طاقت من طاق میشه، روزها منتظرم تا شب برسه، منتظرم خوابم ببره، حواسم هست که دیگه بیدار نشم. اسمت رو هم درست ذخیره کردم ولی خودت رو دارم فراموش میکنم، قیافت داره از یادم میره، یکی دو تا نمای متوسط و یکی دوتا نمای بسته ازت مونده که از وقتی فکر میکنم فیلم بازی میکردی همچین کیفیتش اومده پایین)