پنج و یازده دقیقه: نمیدونی، اگه بازم مریض شده باشم، اگه تصادف کنم؟ اگر تصادف کرده باشم، اگه مرده باشم چی؟ تو چیکار کنی؟ تو خیلی ناراحت میشی، خب باید یه کاری کنی، اینطوری که نمیشه، نمیدونی (حرف اول اسمش رو تایپ میکنی ولی به یه اسم دیگه ذخیرهش کردی، دنبالش میگردی) چی بهش بگی؟
پنج و شانزده دقیقه: زنده بودم، خیالت راحت شد.
پنج و هفده دقیقه میگی: کاش بهش زنگ نمیزدم. بلند نمیگی. کسی نمیشنوه، خوبه. یه چیزی ولی باید بلند بگی، نمیدونی چی.
.
(شبها تحملشون سخت شده، شبها طاقت من طاق میشه، روزها منتظرم تا شب برسه، منتظرم خوابم ببره، حواسم هست که دیگه بیدار نشم. اسمت رو هم درست ذخیره کردم ولی خودت رو دارم فراموش میکنم، قیافت داره از یادم میره، یکی دو تا نمای متوسط و یکی دوتا نمای بسته ازت مونده که از وقتی فکر میکنم فیلم بازی میکردی همچین کیفیتش اومده پایین)
۲ نظر:
هر چیو زیاد نگا کنی کیفیتش میاد پایین ، حتی اگه دی وی دی باشه. مثلن همین املی که دادی به من، انقد دوسش داشتم که دومی رو که دادی رو اونروز گذاشتم که ببینم وا نشد.
سفید رو ام اگه زیاد نگا کنی چشات سیاهی می ره.
یه روزی می رسه که اون یکی دو تا نما ی بسته ی توی ذهنت هم سیاه می شه و می ره رد کارش؛ اونجاس که هر وقت چشات سیاهی رفت فکر می کنی ضعف کردی اما نمی دونی که در حقیقت همون نمای بسته س که سیاه شده و میاد جلوی چشمت. بد نمی شه عوض اینکه یه چی بخوری قند خونت بیاد بالا ، به این فکر کنی که اون سیاهیه اصلش چی بوده، اما خوب می شه اون نمای بسته عوض سیاه شدن سفید بشه ها
.
واسه من که از وقتی بوده شب و روز جفتش ام تحملش سخت بوده
- تقریبا هر روز یه بار دست کم چشام سیاهی میره و با این که یه جور عادت شده از بچگی ولی وقتی پیش میاد به چیزی فکر نمی تونم بکنم.
- حالا دیگه همه ی زندگی ت رو سیاه و غیرقابل تحمل نکن، کَل ننداختیم که هر کی ناراحت تر بود اون برنده ست.
- من همه ی dvdهای مورد علاقه م رو سالم نگه داشتم و فقط چندتاشو دوستام پس ندادند و یا خرابش کردند.
- دی وی دی دومی کدومه دیگه؟-)
ارسال یک نظر