دلم برایت پر نمیکشد / اتاقم را به هم ریختهام برای دو یا سه روز / زیر و رو شدهام / کاغذهای قدیمتر را برگ میزنم / کنج اتاق گم بودهام امروز / دیروز یا پریروز نشسته بودم و کاری نمیکردم یک لحظهای تا دقمرگ نشوم / یادم ماند که خیره شده بودم تا هر چه هست بگذرد از روی دلم / ای هماتاقی! با احساسات تو بازی شده است / زیر لب تکرار میکنم / به همین راحتی / من؛ سنگدلی و نه جانسختی / از روی کاغذها میگذرم / از این دیوار تا آن دیوار / آن طرف میزم را از وسط پاره خواهم کرد / بالاترش کتابخانهای بنا میشود / جملهی سریالهای لاس-و-گاس : با احساسات من بازی شده است / ولی عبارتی بهتر نساختهام هنوز / دلم از تو پُر است / دستم نمیلرزد، دلم ایستاده، دلم / دلم برایت پر نمیکشد / برگ میکشد / زمینگیر شدهاست / در آرامش ابدی که من غایبم چه سود؟ / همیشه برایت بهترین را خواستهام / فقط کمی صبور باش در این جستجو / دلم برایت پر نمیکشد و سنگین بر زمین نشستهام همچون خودت / اتاقم بوی چهار سالی قبلتر را گرفته است / کتابی تازه خریدهام / پولهایم تمام شده است / دلم میگیرد به همان دیوار شعر قدیمتر / ولی اشکم میدانم با جفتکهای چهارگوش درمانده میشود / دلم پر نمیکشد وقتی دیگر نمیخواهی با احساساتِ من بازی کنی / میروم اتاقم تا دوچرخهسواری کنم / از این گوشه تا آن گوشه کاغذ و کتاب روی زمین / از مادرم پلاستیکی گرفتم برای دورریختنیها / از سر برفت و بهسر آمد...
..... واژه گونی ِ فشارهای عصبی ِ من، خیره شدن و دیوار ِ روی عکس .....
۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه
غم - بَرک
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
دل می رود ز دستم..
:(
اماازین عکس هرچه بگوییم کم گفته ایم
:))
12:12 pm
وبلاگتون خیلی پر محتواست ... موفق باشید عالی بود
آي اي غم با تو نبايد چون سگي ولگرد رفتار كنم كه به هواي پس مانده اي ، استخوان بي گوشتي پشت در آمده بايد به تو اعتماد كنم.
ارسال یک نظر