................ حالت تناسلی ....
..... واژه گونی ِ فشارهای عصبی ِ من، خیره شدن و دیوار ِ روی عکس .....
۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه
اول-زمستان-بود
.
معلوم بود شبهایی که گذشت همه تنها بودم
معلوم شد همه شبهای دیگر تنها خواهم بود
معلوم نشد که چرا از آن کنج بینور بیرون آمدم
.
همیشه زمستانها عاشق میشد
بهار که میآمد همهچیز را برهم میزد.
اینگونه بود که خودم را شناختم
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر