برای تو هم مرگ، این آواز را امشب سر دادم. برای تو هم مرگ، امشب این آواز را سر دادم. برای تو هم مرگ ِ امشب، این آواز، تو را سر دادم. برای تو هم امشب، این آواز را سر دادم. برای تو همین امشب این آواز را سر دادم. برای تو من این سر کشیدم برای تو مرگ، این هم آواز، من که برای تو هم امشب این آواز را سر دادم و همین امشب چگونه میشوم همین حال، چگونه شدهام؛ این چرخشی پی در پی، گریبانم این چرخشی است که پی در پی به سراغم میآید و آوازم این فریاد ِ من این، همین امشب میگردم بیامان و من و این من و این من و همین امشب که نمیدانم چگونه است و چگونه است و چگونه هست و این همین حالا که دستم میرود و از دستم به سر کشیدهام این سرودهی زیبای روزهای بعد از مرگ من است و این مرگ من است و این کلمهی من است که بعدش ماندهام برای کلمهای که بعدش ماندهام برای حرفی که ما میمانم و ما میمانم و میماند و میماند و میماند و من همین من، همین حال ِ من به همه میمانم. مگرم غم فرا رسیده است و از دستم مرگ میکِشد، غم را میکُشد، من را میماند همین غم و آن دستِ رو به مرگم که مرا نمیرسد و ما را نمیمانم و میمانم و نه من، نه برای تو هم این شب، که مرگ آواز ِ تو را به سر میخواهم من این آواز ِ بر لبِ شب را میخوانم و نمیدانم که چگونه میمانم؛ من گشتهام سر، گشتهام من باز، گشتهام به من. در گوش باد فریاد میزنم در این گوشه باد فریاد میزنم در گوش باد میکشم داد در این گوشه خالی است این باد هیچ است که میرود از این گوشه هیچ است که کم میشود این باد از کجا در این گوشه فریادم از یادم رفتهام این گوشه در بادم فریاد میکشم این آواز هیچ ِ من.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر