۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

من: عادم دسته جمعی. قسمت اول



فکر کنم آخرین تلاش هام رو هم برای فهمیدن کرده باشم / لابه‌لای تموم حرفایی که زده میشه حتی یک لحظه هم نمی‌تونم خودم رو پیدا کنم / بابام از ناراحتی رفته‌بود خوابیده بود و مامان جلو تلویزیون ماتش برده‌بود / آقای س. دیگر همان آقای س. نیست ولی آقای الف. د. شده است همان آقای الف. د. ی که می‌شناسم خوب است لااقل برای من. / آقای الف.د. و آقای س هر دو فوق لیسانس قبول شده اند و این همان چیزی است که گفته بودم درست است. این دو نفر باید قبول می‌شدند. / نمی‌خوام که جایی باشم / دیگه آخرین تلاش‌هام رو هم کردم تا بتونم یه جمعی رو تحمل کنم / شلوغی به من نمی‌سازه / لطفا در بسته‌های بیشتر از سه نفر با هم ملاقات نکنیم / آقای م. فردا میره فلورانس / من آقای خسته هستم، از همه چی / دلزدگی‌م زیاده / بالا می‌زنه / ولی فراموش می‌کنم / من فکر می‌کنم خودم رو از افسردگی بیرون کشیدم / فکر می‌کنم این چند سال زیادی ادا در آوردم / آقای ک. آهنگی از نیروانا می‌گذارد / آقایی که من باشم یادی تازه می‌کند از اتاق قدیم‌ترش که صورتی بود با خط‌های توسی / آقای خسته با خواننده همراهی می‌کند: مای گرل، مای گرل، دونت لای تو می، تل می ور دید یو اسلیپ لست نایت / من فکر می‌کنم تغییر کردم / فکر می‌کنم هیچ وقت نمی‌شه یه ادم جمعی بود / وقتی برام سخته چرا تحمل کنم؟ / حتما باید به جمعیت اعتقاد داشته باشم؟ / دوباره همه‌ی آدم‌ها برام شدند آدم‌های آهنگ‌هایی که پسند من نیستند. / تو این چند سال ِ وانمود کردن به این‌که میشه همه رو دوست داشت، شاید یاد گرفته باشم که بگم فلان چیز پسند من نیست، به‌جای این‌که بگم مزخرفه. / من آمده‌ام ولی مثل همیشه انگار نباشم / فکر نکنم بتونم از نفرت کهنه‌ام از دیگران خلاص شم / شدم مثل قدیما گویا، نا امید از همه / آقا ما غایبیم / فکر نکنم بدونم چکار می‌خوام بکنم / ولی می‌دونم که چیکار نخواهم کرد / دستم را می‌کشی می‌بری در میان جمع / این مهدی است / مهدی سلام می‌کند / آقای خسته به خانه می‌رسد و آن آهنگ طولانی آرکایو را گوش می‌کند / بعد فکر می‌کند که آخرین بار در ماشین آقای س. شنیده‌ است آن آهنگ را / فکر می‌کند و یادش می‌آید که آن روز هم این اتفاقی رخ داد که امشب رخ داد در خیابان، در اتوبان / این بار در ماشین آقای ع. / آقایی که من باشم از آهنگش خسته می‌شود.


۳ نظر:

sara گفت...

عادم شاهکار بود.
:(

ابرانسان اغده ای گفت...

عکسه عالیه . آقای م. حس عجیبی داره از این پنچ سال ِ نکبت بار سپری شده . رفتنش این حسو داد که انگار منم باید بندازم دور خودمو تو این پنج سال. خرکی دلخوش بودم . منم ادا زیاد دراوردم ، خیلی زیاد . خوب فهمیدی . می ترسیدم که بفهمی اما خب از خیلی قبل تر ها فهمیده بودی انگار. پس شرافتمندانه تر اینه که خودم بیام بگم :) .به کسی نگی ! نمی دونم ، اما اگه جمع کاری به کارت نداشته باشه چیز ِ بدی نیست ، حتی تا بسته های هشت نفریش.

Fredo گفت...

salam
belakhre addet kardam
kheili donbale esm gashtam,esme belogeto gozashtam HESE MOTEFAVET BODAN!
shad bashi

Fredo