۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

Moon is my favorite sun

.

1- It's the time to go a way off people's lives.

2- Child prodigies ain't nothing but child prodigies for the rest of their lives.

3- I'm not such a disposition to be dispossessed of all my dreams.

4- Getting old is something but not being young ain't no good.

5- Truth is not a choice and I am to choose the truth.

6- I am no prophet, we is the god and I have a message from us.

7- I see your beauti beyond your façade, and your interior design has made the whole form.

8- I can write such useless things for the rest of my life on which i can't live.

9- You can love me if you love to.

10- Infectious disease; people are smelling of Se'xual disaster.

.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

به من بگو تو

.
تو به من بگو من
من به تو بگم تو
.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

Univers Zero


****
Univers Zero - 1313
.
.
p.s. i can hate the sound of violin
Long before it begins
.
.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

کاش فردا آتشی، تا آخر مرا سوزد

.
من همیشه نرسیده‌ام، در فاصله‌ی‌ ِ دور ِ داد و هوارهایم دیگر نشسته‌ام؛ اینجا تاریک است و من را به دورتر فرا می‌خوانی با دست‌هایت؛ مرا یاد سیلی‌ی ِ سردی می‌اندازد، بر زمین، باران فرو نمی‌رود. بر گلویم خشکی، بوسه‌ها را خسته می‌کند. دستم را می‌گیری و مرا به دورترین نقطه‌ی زمین می‌بری، آن‌جا که خودت نیستی. من همیشه به تو رسیده‌ام، آن‌جا که غیبت می‌زند. من همیشه در آن تاریکی ِ لعنتی گرمای تنت را در خیابان‌ها قدم زده‌ام تا با دست ِ خالی، تا با دستی خالی همه‌ی دل‌گرمی‌هایم را در اتاقم دفن کنم، اتاقی که خشکش زده است، ترک بر می دارد می شکند. هنوز قلبی برای شکستن مانده. نگران نباش، تاریک است و من چه دور چه نزدیک دیگر تو را نمی‌پایم. دست به هر دیواری که می‌خواهی ببر، از سر هر دیواری که می‌خواهی بپر، من همیشه برای تو کوتاه بوده‌ام. تو ای آتشت روشن، من ای کنج دیوارت سیاهی...
.
پاورقی: چه کسی می‌تواند شکستن تاریکی از پس تاریکی را ببیند، چه کسی می‌تواند دردش را بشنود. من یک روز باید در تاریکی ِ بعد از آخرین کلمه‌های سرانگشتانش بمیرم.
.
.
.

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

بیست و نه و سی و پنج دقیقه

.
.
اتاق رو مرتب کردم. لباسم رو پوشیدم، کیفم رو برداشتم و از خواب بیدار شدم.
.
.

Zu

****
Carboniferous - 2009
.
Metal jazz or Post Heavy Rock ? a
.
من از این آلبوم راضی ام و اگه فکری نمی شدم دستم به پنج ستاره دادن هم می رفت. از مایک پاتون که نمی دونم چه جوری سر از یه گروه ایتالیایی در آورده هم راضی ام، اصلا از وقتی با بیورک کار کرد ازش راضی بودم. نتونستم بقیه آلبوم های این گروه رو پیدا کنم و حیف شد واقعا... میشه همه ی چهل و پنج دقیقه ی آلبوم رو با نگاه کردن به کاور آلبوم گوش داد و دید که چقدر شبیه این کوهه همه چی...
.

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

اواخر فروردین

.
تلخ مثل فاصله ی گرد و غبار
تلخ مثل مزه ی گچ دیوار
تلخ، تلخ ِ هسته ی هلو
و تلخی ِ زهر ِ مار
خورده ام دیوار
.
روز بارانی / روز آفتابی / روز ِ می رسید به مهتاب / آن گل پیچک / روز تابستانی و معشوقه ی زرنگ / روز ِ زرد ِ پیچکی گیرد به پا / آهسته اما روز مرگ /// ساعتی مانده به ده می میرم / ساعتی مانده از آن لحظه ی امید ِ تو بودن / ساعتی نه، هفت و هشت می میرم / من چه از پنجره ها می ترسم
.
پاورقی : او که ما را به درک واصل کرد، تو گویی از خودم بیشتر منو درک می کرد
پاورقی : بعد از یه مهمونی و کلی رقصیدن یکی باید آدم های افسرده رو جمع کنه، نه خوشی شون حسابیه نه افسردگی شون. برا من فقط یه خلا صوتی فراگیر شده که نه خوبه نه بد. هنوز همه چی بالا پایین می ره، امیدوارم تو خوابم نیاد دیگه. کابوس من این میشه که کلی ترانه ی عجیب غریب گذاشتن و همه شون هم زیر لب می خونن و حفظن و انگار تو اون سر و صدا چیزی تو صورتم میگن و من هی کله م رو میارم پایین ببینم چی میگن و همه چی بالا پایین میره. نمی فهمم چی میگه ولی می خنده، منم می خندم، نمی فهمم چی میگن ولی می خندیم...
.

Beardfish


***
Destined Solitaire 2009
.

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

شاخ و پری

.

شاهکار حضرتش چنین در راه نمایش کرد که چون رهزنی از سر ِ دار به دیار ما برجهید و شد آن چه می شد در هر حال؛ گلی از گلدان ِ من برچید و بگذشت.

در پی نوشتم که مخروطی عجیبم؛ سرکرده ی خاک، دل به دریا زده، با منظری که در همه مدارش جز دو پای بی‌رمق تکه سنگی هم نِگر نتوان نمود : گلی از گلدان من برچید و و بگذشت. شدم دستی گِل و گُل زیر پایش. نشاید دیگری بذری در این کِشت. بخستم دست و گلدانم به سر هِشت.

.

.

Buster Keaton

.
The Navigator (9/10) 1924
.
.

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

آنتی بیوتیک، میکروارگانیسم‌ها و تاثیرات جانبی



.

ساعت چهار بعد از ظهر، چشمام رو به زور باز نگه داشتم تا زودتر شب شه و بخوابم. نمی‌دونم چرا انقدر امروز خسته شدم. از همه آهنگ‌ها بیزارم. دارم به یه اشتباهی فکر می‌کنم که از دستم در رفت و باید درستش کنم، خوابم می‌پره به اندازه دو تا آهنگ‌ ِ پی‌جی هاروی، بیدار که می‌شم از همه آهنگ‌ها بدم میاد، نمی‌دونم چرا یه آهنگی از مودی‌بلوز می‌زارم، سریع قطعش می‌کنم، دارم به اشتباهم فکر می‌کنم، خیلی خسته‌م، هیچ کاری نمی‌تونم بکنم. پرسیدم همه‌ی بند و بساط صدابرداری چقدر می‌شه، گفت یک و خورده‌ای، حالم گرفته، گفتم واقعا از تصویر مهم‌تره، خوب بودنش، ولی هیچ کدوم، هیچ کدوم نمی‌ارزند، نه تصویر نه صدا. به این همه خستگی نمی‌ارزند. یه لیوان آب شاید حالم رو درست کنه. یه لیوان آب حالم رو بهتر می‌کنه. بازم نمی‌دونم چه کاری کنم. نمی‌دونم چرا به آدم‌های قراضه فکر می‌کنم تو این حال. بابت وقتایی که باهاشون تلف کردم، به دانشگاه‌مون، یه هفته‌ست به دانشکده و اینا فکر می‌کنم. به آدم‌های هرزه که همه جا هستند و همه چی رو راحت به گند می‌کشند. به این فکر می‌کنم که یکی می‌تونه سه ساعته تلاش سه ساله‌ی یکی رو فاسد کنه... به این که فکر می‌کنم که سه ماهه می‌تونم به اندازه یه فوق معماری سواد داشته باشم و چهار سال عمرم رو تو یه جو بی‌خاصیت خراب کردم. سه دسته آدم هستند که دسته‌ی سوم فاسدترین این‌هان؛ دسته‌ی سوم اونایی ‌اند که در ظاهر و برای خوش گذرونی همه چیز رو به مسخره می‌گیرند و در باطن اضطرابی برای جدی بودن و ... یاد یه مرحومی افتادم که سردسته‌ی فساد تو دوره‌ی ما بود. این‌که واقعا دلم نمی‌خواد دیگه هیچ‌وقت ببینمش. مرحومی که رسما یه دزد بود. مرحومی که دوره‌ی ما و خیلی آدم‌هاش رو به تباهی کشوند. فریبی که همیشه آویزون موند و نتونست من رو فریب بده. کسی که از چشماش دروغ و خودخواهی می‌بارید. یادش افتادم چون دارم معادل‌های همه‌ی هم‌دوره‌ای هام رو یه جای دیگه‌ای می‌بینم و باهاشون کار می‌کنم. آدم‌های هرزه‌ی دیگه‌ای هم تو دوره بودند ولی مهم نبودند چون روی بقیه اون‌قدر تاثیر مخرب نداشتند که این مرحوم، این مرحوم نوعی ضریب هوشی داشت که مخصوص بهر‌ه‌کشی از آدم‌هاست و دزدیدن ایده‌هاشون، نوعی تجاوزگری و استعمار. ولی اینا که اصلا مهم نبودند، چیزی که غیرقابل درک بود این بود که هیچ کس درکی از این موضوع نداشت. تکراری بودن آدم‌ها برام عجیب و کسل کننده نیست ولی خوشحالم که آدم‌های جدید از چشماشون هرزگی نمی‌باره، لااقل از همون شین ‌ِ شروع، بوی بی‌شرافتی از خودشون ساطع نمی‌کنن. اون‌قدر خسته هستم که دیگه ننویسم، اون‌قدر خسته بودم که باید می‌نوشتم تا لااقل به اینا دیگه فکر نکنم.

پ.ن. آدمی که یه انگل بهش تجاوز می‌کنه باید خیلی وقت صرف کنه تا به یه آدم معمولی تبدیل شه و بتونه شروع کنه به رشد کردن. از آدم‌هایی که همه چیز رو به مسخره می‌گیرند تا خودشون رو بالا بکشن و از آدم‌هایی که همه‌چی رو جدی می‌گیرن تا خودشون رو بالا ببینن بدم میاد...

بعد از نوشتن؛ به این فکر می‌کردم که افسردگی برای آدم‌های خطاکاره، برای آدم‌های غیر متعهد؛ یعنی اونایی که به عقاید خودشون پایبند نیستن و راحت در معرض جبر قرار می‌گیرند، برای اونایی که دیگران به بازی می‌گیرن‌شون و شاید دلیل‌های دیگه. افسرده شده بودم چون فکر می‌کردم اشتباه فکر می‌کردم و درموندگی برای آدم‌هاییه که دقیقا برعکس این چیزان. حالا به هر حال قضیه به این سادگی‌ها نیست، هر چی هست می‌دونم که بعد از یه سال تموم زجر کشیدن ِ مداوم، یه سال تموم اذیت شدن تونستم دو ماهه یه جوری خودم رو درمون کنم، بدون این‌که سراغ هیچ آدمی (پزشک) برم، بدون این‌که چیزی رو جایگزین چیزی کنم، بدون اینکه حواسم رو پرت کنم یا بزارم وقت بگذره و خوب شه یا چیزی شبیه این، بدون این‌که زیر بار چیزی برم که قبول ندارم خودم... یادم میاد، یادم میاد که تو یه بیابون ِ گاهی سرد گاهی گرم عرق ‌ریختم و برای استراحت دو ساعت یه بار رفتم یه جای دور و گریه ‌کردم، یادم نمی‌ره که این نجاتم داد. یادم نمی‌ره که با زحمت خودم رو از خیلی دروغ‌ها پاک کردم. یادم نمی‌ره که سکوت خفه‌م می‌کرد و باد که می‌اومد گوش‌هام برای سکوت بیشتر باز می‌شد...

پی نوشت ِ بعد از نوشتن؛ داشتم فکر می‌کردم آهنگام دارن قراضه می‌شن. امیر چرا هنوز Area رو نیاوردی برام ؟ با خودم گفتم اینو. از شما چه پنهون الان یه آهنگی از ‌De Facto ازون فاز ضد آهنگی در آورد منو و با اختیار تمام و در حالی که دوست داشتم آلبوم تا تهش بره قطعش کردم تا سکوت...



.

.

۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

Gang of Four



Gang of Four - Entertainment! - 1979

.


Natural's Not in it
The problem of leisure, what to do for pleasure?
Ideal love, a new purchase, a market of the senses
Dream of the perfect life
Economic circumstances, the body is good business

Sell out, maintain the interest, remember Lot's wife
Renounce all sin and vice, dream of the perfect life
This heaven gives me migraine
The problem of leisure, what to do for pleasure?

Coercion of the senses, we are not so gullible
Our great expectations, a future for the good

Fornication makes you happy, no escape from society
Natural is not in it, your relations are of power
We all have good intentions, but all with strings attached

Repackaged s.e.x, your interest
Repackaged s.e.x, your interest
Repackaged s.e.x, your interest

Repackaged s.e.x, your interest
Repackaged s.e.x, your interest
Repackaged s.e.x, your interest

The problem of leisure, what to do for pleasure?
Ideal love a new purchase, a market of the senses
Dream of the perfect life
Economic circumstances, the body is good business

Sell out, maintain the interest, remember Lot's wife
Renounce all sin and vice, dream of the perfect life
This heaven gives me migraine
This heaven gives me migraine
This heaven gives me migraine
.
.

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

بیورک گ.


.

Í DANSI MEð ÞéR

Sérðu rúmbudansinn duna nú,
dönsum því, ég og þú
svifum létt um gólfið til og frá
töfrabrá, logaþrá

Er það draumur eda ert þú hér?
enn í kvöld, einn med mér
armar þínir vekja ástarbál
unadsmál, eld í sál

Dönsum saman uns dagurinn rís
þótt þá dyljist því minnist ég þin
og thín hand leidir hand mína heim
ut í hamingjugeim

Við þinn fagra ljúfa augnaeld
undi ég þetta kveld
djúpa döggin mjúk að moldu skjótt
mild og hljóð kemur nótt

.

IN THE DANCE WITH YOU

See the rhumbadance is drumming now
dance therefor, me and you
gliding easily around the floor to and fro
Magic skin, burning desire

Am I dreaming or are you here?
yet tonight, alone with me
these arms of yours awake a burning love
pleasure, fire in the soul

Dance together until day rises
though you hide I remember you
and your hand leading my hand home
out to a world of happiness

By your beautiful loving fiery eyes
I'm swept away tonight
the deep dew softly shoots to ground
mildly and quietly comes the night

.

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

Le Voyage De Sahar

.
چیزی که برام ثابت شده اینه دانشگاه رفتن، حتی رسیدن به سقفش که اخذ مدارک عالی باشه حتی با نمرات عالی سوپر دکترها شدن یه ذره هم به شعور آدم ها اضافه نمی کنه و به طرز غریبی تحصیلکرده ها همون کارهایی رو می کنند که بقیه، هرچند به نظر خودشون نمیاد که فرقی ندارند. د اخل پرانتز همه اتفاق نظر داشتند که آقای مهندس شبیه سوسن خانم هستند و ما هم غافل از ماجرا در خم کوچه‌ی خودمان حداقل کاری که تونستیم برای جماعت مسخ شده کنیم این بود که براشون یه دونه آهنگ از نینا سیمون بزاریم تا یک نفر از میان جمع سر بر کند و بگوید تام ویته دیگه نه؟ منم یه دور دیگه با اون صندلی‌هایی که تازه خریدن چرخیدم و گفتم آفرین نزدیک شدی، ولی یکی دیگه ست. ویتس نیست. یعنی س داره تهش. بعد با خودم فکر کردم آدم وقتی میگه تام ویتس اصلا انگار تام رو تلفظ نمی‌کنه و وقتی میگه تام ویت انگار فهمیده اسمش تامه!
.
الان فهمیدم سوسن خانم‌ها چه شکلی‌اند و یادم اومد که این کلیپ کذایی رو کیومث یه بار بهمون نشون داده بود و گفته بود که کلیپش خیلی حرفه‌ای ساخته شده و اینا. داخل پرانتز خداییش فیلم ساختن اصلا به من نیومده و آخرشم آدم هر غلطی می‌کنه برا خودشه انگار و هیچ جایی رو نمی‌گیره، البته خب حرفه‌ای یعنی چی؟ یعنی همون دیگه... شما خودت رو ناراحت نکن...
.
شافل: من انگار از خیر آلبومی گوش دادن آهنگا نمی‌تونم بگذرم و شافل کردن‌هام هم میشه مثلا کنار هم گذاشتن دو تا آلبوم و این جورها: Liquid Tension Experiment 2 + Le Voyage de Sahar
.
هنوزم گاهی گیر می‌دم که چرا اسم من رو سحر نذاشتن؟ بهشون می‌گم آخه چرا هرچی اسم گل و بلبله رو می‌زارن رو دخترها و اسم پسرها اگه اسامی عربی نباشه حتما اسم یه مردی در تاریخ باستانه؟ من رسما باید اسمم رو عوض کنم دیگه. می‌خوام اسمم دریا باشه...
من اگه دختر بودم قرار بود اسمم سحر باشه. عجیب نیست که شد مهدی؟ کردمش مه‌دیار جواب نداد، هرکاری کردم نشد. آقا ما نخواستیم. کسی که اصولا ما رو صدا نمی‌کنه. خودمونیم و خودمون، پس چرا اسمم دریا نباشه؟ میتونم ثابت کنم آرزو، شقایق، مرجان، شبنم، بهار و... همه می‌تونن اسم مرد و زن باشن... مطمئنم شما نمی‌تونین ثابت کنین دریا اسم من نیس ت .
.

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

سی سی یو

.
باز صدایش را می‌شنوم و چنین آرام
صدایش را می‌شنوم و چنین
قلبم سیاهی می‌رود
چنین آرام
صدایش
باز
.
.
.
نانوشت : باز بعد از یکی دو سال صداش رو شنیدم دوبرابر...
پی نوشت : قرار شد آی سی سی یو وجود نداشته باشه و یه سی سی یو داشته باشیم و یه پست سی سی یو (انگار این طوریه که می‌نویسند اینترمدیت سی سی یو و می خونند پست سی سی یو)
پی نوشت 2 : Cardiac Car Unit not Coronary Care Unit
.

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

خاب

.

مدام از پشت چشمام فرار می‌کنم، مدام چشمام ازین چیز و اون چیز فرار می‌کنند تا یه وقت یه جا میخکوب نشن، تا که اون جا لنگر نندازم و اون جا کشتی‌هام رو غرق نکنم. صبح پا شدم و دیدم که اصلا نمیشه، دارم غرق میشم. رفتم حموم. یه آهنگی از باخ هست که دیگه باید مواظبش باشم. کار خودش رو کرد. نگفت من کلی کار دارم خیر سرم. ولی چند وقتیه کشتی‌هام جاهای خوبی غرق میشن. دریایی که با دستاش محکم گلوم رو فشار میده و موجاش می‌بردم زیر آب هر روز زلال تر میشه، دیگه یه آب گل آلود و کثیف نیست... هر چند گاهی به جاهایی تنه می زنه که دوست ندارم، جاهایی که از چشمه‌های اشکش متنفرم. ولی دوباره به هر تقلایی شده میرم به دریای خودم، جایی که کسی توش استفراغ نکرده، جایی که تفاله‌هایی جویده شده‌ای نیست؛ جایی که آبش جای دندون‌هاشون رو بدنم رو خوب می‌کنه. مدام زیر آبم و جز صدای آهنگام چیزی به گوشم نمیاد. از اشک‌هایی که به شماره می‌افتن خوشم میاد، نمی‌دونم ده تا، پونزده بیست تایی میشن گاهی، از اشکای روزانه بیزارم که هیچ کاری نمی‌کنن و فقط مایه‌ی عذابند. بدی اشکای شمردنی اینه که هفته‌ای یه بارند. اشکام هم دارند تمیز میشن. دیگه آلوده‌ی ندونستن نیستند، دیگه‌ آلوده‌ی مردم ِ بی مردم نمی‌خوام باشند. دوباره میرم بیرون و باید مواظب باشم از پشت چشمام فرار کنم. باید مواظب باشم کشتی‌هام تو یه مرداب گیر نکنن، اسیر سراب نشم، گرفتار خودم... دنبال یه جای خوب وسط دریام که آخرای خطم رو تا اونجا بکشم. کاش زود برسم، زودتر تموم شم؛ یه نفس راحت بکشم و برم زیر ِ خاک... بدون این قفسه‌ی سینه‌ی لعنتی که هر سرما و گرمایی میله‌های زنگ زده‌ش رو به درد میاره...

.

.

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

...

...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
...

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

YES

Fragile - 1971
سرگذشت ما همین بود که رسیدیم به راک و از خیلی چیزاش پریدیم و رفتیم و باز پریدیم و بازم داریم می پریم جایی که دیگه موسیقی تموم شده ! از چیزایی که تو مرحله دوم از روشون پریدیم همین گروه یس بود و حالا دوباره یه سرکی کشیدم و نمی دونم شاید این کار رو با The Who دیگه انجام ندم فعلا. آلبوم پراگرسیو خوبی است این: کلا هر جا درام و بیس خوب کار کنند همه چی روبه راهه حتی اگه فقط همین دو تا باشند...
.

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

عادم دسته جمعی : یکی بود یکی نمود

.
.
زمین، آهنگ، رقص، آب؛
همه چی ناجوره، من چرا آرومم؟
همه چی آرومه، من چقدر ناجورم...
آفتاب؟
.
.

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

He and Shei

.
He takes share of her
While she takes care of him
He's driver / She's the river
He's already cured
she's always ridiculed
He makes the rhyme and she takes it
she ends and he pace it
she dreams and he replaces
she loves him and "i don't care" is what he says
He hold his breath
Her breath is taken out,
No she was not the earth
So who wasn't he?
.
P.S. Saturday comes slowly, sunday goes fast.
.
.