۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

آبی و ما بیدار

.
سبک سنگین شده ام
این پیامد رهایی است من را
که در اوجی غمین
کوچی نیمه ی راه
و کجایی ِ دستان ِ آسمان
خنده ی دیگر-پست-مردی می شوم که ریش ِ شوم خویش می مالد
از دستان غارتگرش خیالم می آزرد
و از ریشه های درختی
جانم فرو کاسته می گردم به خویش
بر گرده ی تنومند ِ این مرد ِ دیگر باش هیچ
خاک می بلعدم سبک
تشنه ایستم خسته هستی-من
تا کجای این درخت ِ سیاه زیستم؟
من همه شاخه هایم می برم
سنگین در آبی
رو در روی نیلوفرهای دوست
که سیاه برگ هایش را
به خاک نشاند و حالی
زخمی
نمناک لب های خاکستری اش
را به رخم کشاند؛ گویدم دیگر سیاهی درخت اش
را نخواهد زیست
پاهایش را رها
در این خوابی-دشت و مرا هم
راه
ریشه ها بدواند
.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
خوب مي شه گفت از هر طرف كه باد مي وزه مي شه صداي گريه يك نفر رو شنيد
بيچاره ما غم هاي ما در هم فرو مي روند بي ما
خوب ديدم وبتو .هميشه منتظر آپ كردنت هستم
يه دوست