۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

8

.

.

روی بام درختی می‌کارم

جوانه‌اش پرشکوه‌تر از سرو پنجاه ساله است.

من دیوانه شعری دارم

زیر لب خواهم گفت

دریا زیر لب خواهد شنید

و حتی موج‌ها، بی‌صدا

هستند ( هستندیدنی که آخر جمله‌ها آهسته هست و می‌ماند بر زبان و صدایش فرصت بیرون آمدن ندارد. و هستند هستند‌هایی که حرف آخرشان جا می‌ماند بر زبان و هستن می‌شوند )

تک‌تک شکوفه‌هایت را می‌بوسم

کمی دور می‌شوم؛

نگاه می‌کنم به این همه

میوه‌های بامزه‌ی لبخند

شعر دیگری هم هست

و حتی موج‌ها بی‌صدا

می‌شوند

وقت داری؟

.

.

۲ نظر:

ye_bamdad گفت...

نگاه می‌کنم به این همه
میوه‌های بامزه‌ی لبخند
:)

sara گفت...

روی بام درختی می کارم..

توی خیابون شریعتی یه خونه ای هست که یه ایوون کوچیک داره مشرف به خیابون. تو ایوونه یه درخت دراومده. از بچگیم هست و هنوزم هست. گاهی فقط می رم اونجا که ببینیم همو :)