۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

شب‌های روشن




"دلم می‌خواد ببینم ماشین طرف شما چه شکلیه."


هنوز در حال کشتی گرفتن با اوضاع روحی‌م هستم و همین خودش دلیل کافی می‌شه برای این‌که بگم خوبم، بارانداز، لااقل رو پل نرفتم. ولی دلم می‌خواد بپرم. مطمئن نیستم که تصمیم‌ام رو گرفته باشم. یه تیکه ازون خط مترو که میره انقلاب رو هم افتتاح کردند. آقای ع امروز دیر اومد چون کسی در دروازه‌ی دولت خودش را پرت کرده بود زیر قطار. چندتا آهنگ دارم که همش با خودم می‌گم کاش اون صداهای مزخرف پیانو رو از روشون بردارند. من چندتا آهنگ دارم که خریدمشون تازگی و خیلی هم راضی نیستم ولی جاهایی‌ش هست که من را با خود می‌برد. یکی‌شان مرا برد به شب‌های روشن: می‌خواهم بروم و برای بار سوم یا چهارم ببینمش. از همون سال اولی که دیده بودمش دیگه ندیدمش. یادمه که یوسفی ازمون خواسته بود جمله تصویرسازی کنیم، من سه چهار تا از شب‌های روشن درآورده بودم و تصویرهای مسخره‌ای کشیده بودم. بعد همون موقع‌ها که نه کسی من رو تحمل می‌کرد و نه من کسی رو، بحث رسیده بود به فیلم – حالا هم که فکر می‌کنم و می‌بینم که اون موقع خیلی هم فیلم درست حسابی ندیده بودم ولی اعتماد به نفس یه فیلم‌باز رو داشتم خنده‌م می‌گیره – بحث رسیده بود به فیلم و من فقط شب‌های روشن رو قابل می‌دونستم. بعدتر برای یلدا و شهرزاد فیلم رو بردم و دیدند و خوب بود. حالا بدجور می‌خوام ببینمش باز، حالا که بعدتر از بعدتریه که یلدا برام شب‌های روشن ویسکونتی رو آورد. اون پوستر بالای میز هم پوستر همین فیلم ایتالیاییه بود ها. کاری نداشتم که همیشه دیالوگ‌های ادبیانه و عاشقیانه می‌رن به سمت لوس شدن. حالا دیگه مثل اون موقع عاشق اون فیلم نیستم، ولی عاشق اون فیلمم، بیشتر از کمی قبل‌تر، ولی دارم فکر می‌کنم که حتما تو ده تا فیلم اول ایرانی‌م بزارمش چون باهاش زندگی‌ها کردم. حواسم هم هست که ناصرالدین شاه آکتور سینما رو هم یه بار کامل ببینم و یه جا براش تو ده تای اولم پیدا کنم. این آهنگایی که دارم همه‌شون آداجیو هستند و اون چیزیشون که من رو می‌بره این‌ور اون‌ور او ویالون سل مشترکشونه. بازی‌های فیلم خوبند نه به اون شکلی که بازی‌های درباره‌ی الی رو دوست دارید، به خاطر این‌که بازی‌ای وجود نداره، کاش بازیگرهاش هم بازیگر نبودند. یه چیز دیگه هم یادم اومد، یه نفر رو تو کتاب‌‌فروشی دیده‌بودم و یادم نمیومد کیه. به ع گفتم، براش مهم نبود ولی خودش از کوروش پرسید که این کی بود. اینم یادم نیست شاید خودم پرسیدم، نه فکر کنم ع بود که از کتاب‌فروش پرسید. کوروش گفت که فرزاد مؤتمن بود، فیلم می‌سازه. ازش خوشم نمیاد من. ولی شب‌های روشن کارگردانی‌ش هم خیلی خوبه. یادمه کلی ایده‌ی خیلی خوب و پخته و غیرهیجان‌زده داشت. می‌خوام بازم ببینمش. یه آهنگی‌هم داشت خوب بود. به حسین حسودیم می‌شد چون تو سینما دیده بودش و بعد رفته بود این وی‌سی‌دی‌ش رو گیر آورده بود و داده‌بود به من. خب اگه حرف از فیلم ایرانی هم این‌جا بخوام بیارم درست نیست یه هو برم سراغ عباس کیارستمی، چون بعدتر از شب‌های روشن بود که کلوز‌آپ رو دیدم و شیفته شدم و بعدتر بود که یلدا برام طعم گیلاس و باد مارا خواهد برد رو آورد. این متن با یه هدف دیگه شروع شد واقعا و حالا یه پاراگراف اولش رو حذف کردم چون زیادی بی‌ربط بود و زیادی افسرده‌کننده. دلم می‌خواد برم ویکی‌پدیا ببینم شب‌های روشن داره یا نه. برای ع.ا. هم تازگی‌ها رایتش کردم شاید ببیندش. دوست دارم ببینم سال ساختش کی بوده. به هر حال اگه اشتباه نکنم اولین فیلم ایرانی‌ای بود که دل من رو برد. یادمه یلدا داستانش رو هم خونده بود که از داستایوفسکی بود، بازسازی در بازسازی. و این‌که اصلا یادم نیست پاراگرافی که پاک کردم چی بود. حال هیچ کاری رو ندارم. آهنگ رو قطع می‌کنم و میرم شام بخورم. تو رو خدا اون تلویزیون رو خاموش کنین بزارین شاممون رو بخوریم. یه مشکل فیلم این بود که بعضی وقت‌ها بعضی‌ دیالوگ‌ها او عبارت کذایی "بعضی وقت‌ها بعضی آدم‌ها ..." رو داشت.


"من از مردم همین شهرم، همه‌ی مردم این شهر رو هم دوست دارم، چون تقریبا هیچ‌کدومشون رو نمی‌شناسم."

۷ نظر:

AmiRaghi گفت...

بعضی ها یک حرفیند بعضی ها کامل و بعضی ها هیچ حرفی !

ye_bamdad گفت...

نسخه ی ایرانی شو بیشتر از خارجیش دوست داشتم انگار. قیافه ی استاد توی ورژن ایرانیش خیلی بیشتر به عاشقا شبیه بود. یادش بخیر تو بانک دادمش بهت:))

سپید گفت...

سهراب شهید ثالث چی ؟
البته این کامنت با هدف دیگه ای اینجا گذاشته شده.
این یعنی من بالاخره بعد از اومدن و رفتن های بی کامنت ، یه کامنت گذاشتم . میدونم که خیلی خوشحال شدی

Mehdi گفت...

shahid saales bede maa ham bebinim in yaaru gerun mide...
bazi haa harf nadaran bazihaa por harfand o bazi haa harfaashun too alefbaa nis mese ghein.bazi haa ham harf tu harfan o bazi haa ...

The Waste Land گفت...

برای این شب های روشن نیست که می نویسم به دلت صابون نزن .
معلومات سرمایه است منم اینو قبول دارم ولی سرمایه ای که قبل از آشکار شدن باید به مقدار کافی جمع بشه. من به راحتی می تونم تحمل کنم که بقیه هم داشته باشن ولی استفاده از اسم ها کلمات مشخص و درد و رنج و مرگ ، که تمامی وبلاگ های در این موارد هستند ،در نظر من کاملا نشانی از فضل فروشی است که مردمانی با دانش کم استفاده می کنند تا خودشون را بهتر در ذهن دیگردان جا بندازند . همه دارن می نالند اما در واقعیت ژستی رقت انگیز که تو همه چند کتابی ها دیده میشه .تو تاریخم همه میشه شریک بشن . تقریبا ده سالی هست فهمیدم که کسی نمیتونه همه تاریخو جمع کنه .مرسی خوندیش.

Mehdi گفت...

به جا این حرفا برو شب های روشن ببین. آگاهی با خوندن به دست نمیاد.
کلمه ی دیگردان رو هم که اشتباهی تایپ کردی دوست دارم چون حرفی از ناخودآگاهت بیرون کشیده...
مرسی از کامن ت

sara گفت...

من فقط شب های تاریک دیدم. بده منم ببینم این شب های روشن رو.