۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

24


.
.


ما رو باش / که من هستمت / هم چنان که بودم / من رو باش / اگر خواستی / که آن گوشه‌ی دلت چمباتمه نشسته‌ام / و نگاه می‌کنم / دلم برایت تنگ می‌شود / و نگاهت می‌کنم / نشسته‌ای بر دلم و بر لبم حرف سکوت / ما رو باش / که لحظه‌ای رهایم نکرده‌بودی در خاطره‌های دوری که از دل‌تنگی‌ام لبریز می‌کنند / سکوت بودمت / سهم تو از دل‌شکستگی نه از سهم من بیشتر / من آن گوشه نشسته بودم و نمی‌دیدی‌ام / ما رو باش که من خواهمت بود / که تو از من رهایی / به تو دل می‌سپارم / هر چه صلاح می‌دانی
پ.ن.اول. آن گوشه نشسته‌ام و گاهی که دلم می‌لرزد و تکه پاره می‌شود سرم را بین دست‌هایم فرو می‌برم.
پ.ن.دوم. این گوشه نشسته‌ام و گاهی که دلم می‌گیرد چیزهایی می‌نویسم و اشک‌های بی‌ارزش سالیانم را به رخ می‌کشم شاید باور کنی.
پ.ن.آخر. گوشه‌ای نشسته‌ام و رهایم کرده‌ای و جز به لحظه‌ی مردنم فکر نمی‌کنم که می‌خواستم سرم را بین دست‌هایت فرو ببرم.





.
.









هیچ نظری موجود نیست: