۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

عجله برای صبح شدن

.

تا حالا دیدین من جوک تعریف کنم ؟

دیروز ولی دلم می خواست یه جوک بگم

لازم بود کلا


خسته بودم ولی خوابم نمی برد । فکرم مشغول بود । هر چیزی که به ذهنم میرسه رو دنبال می کنم و می رسم به جایی بدتر از این । خلاقیتم کور شده । باورم نمی شه کسی دلش بیاد آرامش یه دیوانه ی کند ذهنی رو این جوری به هم بزنه । دست بداهه پردازی م رو بستن । قافیه شعرهام رو با عجله جویدند । خسته م می کنید । چقدر سخت خوابیدم دیشب । زهر بودند فکرهام

.

هیچ نظری موجود نیست: