۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

می‌بود

.
قهرمان داستان به جای سیگار کشیدن بستنی می‌خورد؛ این شد که هیچ وقت نتونست انقلاب کنه...
.
اگه به من بود همه چی تکرار می شد. اگه به من بود همه چی تکرار می شد دوباره. اگه به من بود همه چی تکرار می شد همیشه. اگه به من بود همه چی تکرار می شد. اگه به من بود تکرار می شد. اگه به تو بود فراموش می‌شد. اگه به تو بود فراموش می شد دوباره. اگه به من بود، اگه به تو بود همه چی، همه چی، همه‌ی تازه شدن‌ها تکراری می‌بود، همه چی از اول ولی تکراری. چه خوب که به تو نیست، اگه به من بود.
.

۲ نظر:

جبار گفت...

اول باید سیگار بکشی تا بعد بشه که شایدم البته نشه ولی خدارو چه دیدی که به قولی تو سینه اش یه جنگل ستاره در بیاد.
معمولا اینا که ریه هاشون مشکل داره از تو سینه هاشون جنگل جنگل شور انقلابی می ریزه بیرون.

Mehdi گفت...

جنگل شور انقلابی... بی خیال نصفه شبی... ما اینجا فقط جنگل شور بارونی داریم...