۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

That is not Ok

.
یکی از موانعی که باعث می‌شه آدم خودش رو به درک واصل نکنه اینه که به بعدش فکر می‌کنه... منظورم از بعدش آخرت‌-اش و عاقبت-اش نیست منظورم اینه که آدم مشغول این می‌شه که بعدش بقیه چی فکر می‌کنن و بعد حس ِ بعد از خودش رو تجربه می‌کنه و می‌بینه که چه احمقه که این لوس بازی‌های بچگانه رو انجام می‌ده، خب یعنی نمی‌کنه این کار رو... می‌دونی؟ وقت درستش یه وقتیه که به هیچ لحظه‌ی بعد از این لحظه وصل نمی‌شی... منظورم این نیست که برات مهم نباشه بعدش چی می‌شه و منظورم اینه که وصل نشی همین...
.
i wish i had a smile on your face
.
من تو را اسیر ِ خودت می‌کنم. من تو را آزاد ِ خودم باید. تو را من دردی است بی درد ِ مان و من را تو دردی بی پایان، بی درمان...
.

OK, shiu doesn't love me, shiu never would
.
در به در دنبال آهنگی‌ام که موقع مردن گوش خواهم کرد، نمی‌دونم چرا. چی چرا؟ می‌دونی؟
.
i wish could stop thinking about my epitath so that i could do what is hard to do
.
. تصویر، تصویر جف باکلی ست. کاش جای اون بودم و اون جای من گاهی که فکر می‌کنم خیلی هم حیف نمی‌شیم.
.
.